مرجعيت سنت پس از تعارض دو قرائت آلوسي معتقد است كه تعارض اين دو قرائت متواتر، مانند تعارض دو آيه است واصل در چنين مواردي، تساقط و رجوع به سنت است. وي مى گويد: اين دو قرائت [قرائت جر و نصب كلمه «ارجلكم»] به اجماع شيعه و سني، بلكه به اتفاق همه مسلمانان، متواتر است. مطابق قواعد اصولي مورد قبول هر دو گروه، چنانچه دو قرائت متواتر در يك آيه، تعارض كند، حكم آن، حكم تعارض دو آيه است. يعني بايد در درجه اول تلاش كنيم تا آنجا كه ممكن است، آنها را جمع كرده، با هم تطبيق دهيم، زيرا چنان كه در علم اصول مقرر است، اصل در ادله، اعمال دلالت آنهاست، نه ترك و اهمال آنها. پس از آن بايد ببينيم كدام يك ترجيح دارد. اگر امكان ترجيح يكي بر ديگري نبود، بايد آنها را رها كرده، به دنبال ادله اي از سنت باشيم((42)). شگفت است كه دو قرائت را متعارض قرار دهيم و آن گاه درصدد برآييم به روشهاى مختلف، تعارض را رفع كنيم. چون تصور تعارض ميان دو قرائت، ناشي از تحميل وتطبيق ديدگاه فقهي خاصي بر قرآن است، و گرنه از نظر ما در اين دو قرائت هيچ گونه تعارض و تناقضي وجود ندارد و هر دو قرائت نشان دهنده يك حكم است كه مسح پاها باشد، زيرا كلمه «ارجلكم» بنا بر هر دو قرائت، بر كلمه «رؤوسكم» عطف شده است، حال اگر عطف بر محل «رؤوسكم» باشد، به نصب خوانده مى شود و اگربر ظاهر اين كلمه عطف شده باشد، به جر خوانده مى شود 8. شستن پاها زياده اي از طرف رسول خدا (ص) جمال الدين قاسمي معتقد است: چنان كه ابن عباس و ديگران گفته اند، آيه وضو تصريح مى كند كه مسح واجب است، اما برگزيدن شستن پاها در احاديثي كه از پيامبر (ص) نقل شده، از آن رو است كه عادت پيامبر (ص) اين بوده است كه در واجب توسعه و افزايش مى داده است. او درهر واجبي مثل نماز، روزه، زكات و حج، سنتهايي را براي تقويت آن واجب، وضع كرد.
از جمله دلايلي كه نشان مى دهد مسح پاها واجب است، تشريع مسح است بر كفشها و جورابها كه سندي بر آن وجود ندارد، مگر همين آيه وضو، زيرا اصل هرسنتي، به دلالت منطوق يا مفهوم، در قرآن وجود دارد((43)). از پيامبر(ص) بعيد است چيزي به فرايض اضافه و يا از آنها كم كند، بلكه او از وحى پيروي مى كند و شعارش همواره اين بوده است كه «من تنها از چيزي پيروي مى كنم كه از سوي پروردگار بر من وحي مى شود»((44)) و خداوند به او مى گويد: «بگومن حق ندارم از پيش خود آن را تغيير دهم. فقط از چيزي كه بر من وحي مى شود، پيروي مى كنم».((45)) اگر چيزي به نمازها افزوده، به فرمان خدا بوده است. ازطرف ديگر، پيامبر (ص) اگر چيزي را به واجبات اضافه كرده باشد، چيزي را اضافه كرده كه اصل آن با سنت ثابت باشد، نه با قرآن، مانند افزودن دو ركعت به نمازهاى چهار ركعتي و يك ركعت به نمازهاي سه ركعتي. مسلم از ابن عباس روايت كرده است: «فرض الله الصلاة علي لسان نبيكم في الحضراربعا و في السفر ركعتين»، خداوند به زبان پيامبرتان نماز را در وطن، چهار ركعت ودر سفر، دو ركعت واجب كرده است((46)).
اگر فرض كنيم كه مسح واجب بوده است، نه شستن، و پيامبر (ص) به حكم رواياتى كه به شستن دستور داده، چيزي را به وظيفه ما افزوده است، در اين صورت، باروايات صحيح فراواني كه به مسح دستور داده اند و به طور مستوفي به آنها خواهيم پرداخت، چه كنيم؟ آيا در اينجا پس از تعارض، پناهگاهي جز قرآن خواهد بود؟ همه اين سخنان نشان مى دهد كه گويندگان آنها با پيش داوري به سراغ آيه كه دلالت صريح و آشكاري دارد، رفته و ديدگاه خود را بر آن تحميل كرده اند و همين امرموجب شده كه در تنگنا افتاده و براي خروج از آن به هر دري زده، به وجوه استحساني كه هرگز انسان را از حق بى نياز نمى كند، تمسك كنند. 9. تمسك به مصلحت صاحب تفسير المنار چون در مى يابد آيه در لزوم مسح پاها با دست مرطوب،ظهوردارد، تلاش مى كند با تمسك به پاره اي مصلحتها، آيه را از ظاهرش برگرداند. او مى گويد: براي وجوب مسح روي پاها با دست مرطوب، حكمتي وجود ندارد، بلكه مى توان گفت: چنين مسحي خلاف حكمت وضوست، زيرا عروض رطوبت كم بر عضوي كه داري غبار يا چرك است، بر آلودگي آن مى افزايد و دستي هم كه آن را مسح مى كند، آلوده مى شود. آنچه صاحب تفسير المنار گفته، استحساني است كه با وجود نص، نمى توان بر آن اعتماد كرد، زيرا احكام شرعي تابع مصالح واقعي است و بر ما واجب نيست كه ازآن مصالح اطلاع داشته باشيم. چه مصلحتي در مسح سر به مقدار يك انگشت يا دوانگشت وجود دارد كه شافعي گفته است: «هرگاه كسي با يك يا چند انگشت يا با كف دست مسح كند و يا دستور دهد كسي براي او مسح كند، كفايت مى كند». در اينجا سخن ارزشمندي از امام شرف الدين موسوي وجود دارد كه عين آن را نقل مى كنيم: ما ايمان داريم كه شارع مقدس مصلحت بندگانش را در همه تكاليف شرعى ملاحظه كرده است. به اين معنا كه دستوري به آنها نداده مگر اين كه مصلحت آنها رادر نظر گرفته و آنها را از چيزي نهي نكرده مگر اين كه در آن مفسده اي وجود داشته است. با اين حال، هيچ يك از علل احكام را به لحاظ مصالح و مفاسد، به آري بندگان وابسته نكرده است، بلكه ادله تعبدي محكمي براي احكام تعيين كرده و بندگان رامجاز ندانسته از ادله تعيين شده دست بردارند و به ادله ديگري روى آورند. نخستين دليل از سلسله ادله محكم، كتاب خداوند عز وجل است كه در آن به مسح سر و پاها در وضو حكم كرده است. بنابراين چاره اي جز گردن نهادن به اين حكم نيست. اما پاكي پاها از آلودگي بايد قبل از مسح احراز شود، زيرا ادله خاصي دلالت دارد طهارت اعضي وضو قبل از شروع وضو، شرط است.((47)). 10. فاصله شدن جمله «فامسحوا» براي بيان ترتيب برخي گفته اند: «فاصله شدن جمله «فامسحوا برؤوسكم» بين معطوف و معطوف عليه براي بيان تقدم مسح بر شستن پاهاست».((48)) اين سخن هم باطل است، زيرا گوينده مى توانست با تكرار فعل، بين ترتيب و وضوح كلام، جمع كند و بگويد: «فامسحوا برؤوسكم و اغسلوا ارجلكم». در اين صورت، كلام گوينده، بيانگر ترتيب و در عين حال، عاري از هر گونه ابهامي بود. مسح بر پاها در احاديث صحيح از دلالت آيه وضو معلوم شد كه وظيفه مكلفان در مورد پاها مسح است. از آنجا كه اين آيه در اواخر زندگي پيامبر(ص) نازل شد و پس از آن هم نسخ نشد، به تنهايي دردلالت بر ادعي ما كافي است. اما در عين حال براي تقويت آن، رواياتي را از پيامبر(ص) و اصحاب او درباره لزوم مسح پاها نقل مى كنيم. با توجه به محدود بودن اين مقاله، به متن روايات بدون ذكر اسناد، اكتفا مى كنيم:
1. از بسر بن سعيد نقل شده است:
عثمان به محلي كه مردم اجتماع مى كردند آمد و خواست وضو بگيرد. او نخست مضمضه و استنشاق كرد، آن گاه صورتش را سه بار شست و دستانش را هر كدام سه بار شست و سر و پاها را هر كدام سه بار مسح كرد. سپس گفت: رسول خدا (ص) راديدم كه چنين وضو گرفت، اي كساني كه حضور داريد! آيا چنين است؟ گروهي ازاصحاب رسول خدا (ص) كه نزد او بودند، گفتند: آري.((49))
2. از حمران نقل شده است: عثمان مقداري آب طلبيد و با آن وضو گرفت، آن گاه خنديد. سپس گفت: آيانمى پرسيد چرا خنديدم؟ گفتند: اي اميرالمؤمنين! چه چيزي تو را خنداند؟ گفت: رسول خدا (ص) را ديدم كه همچون من وضو گرفت، نخست مضمضه و استنشاق كرد و صورت و دستها را هركدام سه بار شست و سر و روي پاها را مسح كرد.((50))
3. در مسند عبدالله بن زيد مازني آمده است: «پيامبر (ص) وضو گرفت و سه بار صورت و دو بار دستهايش را شست و سر و پاهارا دو بار مسح كرد»
4. از ابي مطر نقل شده است: در مسجد با علي نشسته بوديم، مردي نزد علي آمد و گفت: نحوه وضوي رسول خدا(ص) را به من نشان بده. علي قنبر را خواند و از او خواست ظرفي آب بياورد. وقتى آب را آورد، دستان و صورتش را سه بار شست. آن گاه انگشت خود را در دهانش كرد و سه بار استنشاق نمود و سه بار بازوهي خود را شست و سرش را يك بار وپاهايش را تا برآمدگي آن مسح كرد، در حالي كه هنوز از محاسنش به سينه آب مى چكيد. آن گاه پس از وضو جرعه اي آب نوشيد و گفت: كجاست آن كه از وضوى رسول خدا (ص) پرسيد؟ وضوي رسول خدا چنين بود.((51))
5. عباد بن تميم از پدرش نقل كرده است كه: «رسول خدا (ص) را ديدم كه وضوگرفت و با آب بر محاسن و پاهايش مسح كرد».((52))
6. از علي بن ابي طالب (ع)نقل شده است: «فكر مى كردم كف پا بيشتر سزاوار مسح است تا روي آن ، تا اين كه ديدم رسول خدا (ص) روي پاها را مسح مى كند».((53))
7. از رفاعة بن رافع نقل است كه از رسول خدا (ص) شنيده است: جايز نيست هيچ يك از شما وارد نماز شود تا اين كه وضو را چنان كه خداوند دستورداده است تمام كند. آن گاه صورت و دستها را تا آرنج شست و سر و پاها را تابرآمدگي مسح كرد.((54))
8. عبدالله بن عمرو روايت كرده است: در مسافرتي كه با پيامبر (ص) بوديم، حضرت از ما جدا شد، موقع نماز بود كه ما رادريافت. ما مشغول وضو گرفتن شديم و بر پاها مسح مى كرديم كه حضرت با صداى بلند دو يا سه نوبت فرياد زد: وي بر پاشنه پاها از آتش.((55))
9. از ابي مالك اشعري نقل شده كه به قومش گفت: جمع شويد تا براي شما به گونه نماز رسول خدا (ص) نماز بخوانم، چون جمع شدند گفت: آيا ميان شما [غريبه اي] هست؟ گفتند نه، مگر خواهر زاده اي از ما، گفت: خواهر زاده هر قومي، از آن قوم است. پس كاسه آبي درخواست كرد. وقتي آب آوردند شروع كرد به وضو گرفتن. ابتدا مضمضه و استنشاق نمود و صورت ودستانش را هر كدام سه بار شست و سر و پاها را مسح كرد سپس نماز خواند و براى آنها بيست و دو بار تكبير گفت.((56))
10. عبادبن تميم مازني از پدرش روايت كرده است: «رسول خدا (ص) را ديدم كه وضو مى گيرد و آب را روي پاهايش مى مالد».((57))
11. از اوس بن ابي اوس ثقفي نقل است كه پيامبر (ص) را ديده بر سر چاه قومي درطائف رفت و وضو گرفت و بر پاهايش مسح كرد.((58))
12. از رفاعة بن رافع نقل شده: نزد رسول خدا (ص) نشسته بودم كه مردي وارد مسجد شد و نماز خواند. وقتى نمازش تمام شد آمد و بر رسول خدا (ص) و گروهي كه آنجا بودند سلام كرد. رسول خدا (ص) فرمود: برگرد و نماز بخوان كه نماز نخوانده اي. مرد شروع كرد به نمازخواندن و ما نحوه نماز خواندن او را نگاه مى كرديم و نمى دانستيم كه نمازش چه عيبي داشته است. نمازش كه تمام شد، نزد پيامبر آمد و سلام كرد. پيامبر (ص) پس ازدادن پاسخ سلام، فرمود: برگرد و دوباره، نماز بخوان، زيرا هنوز نماز نخوانده اي. همام مى گويد: يادم نيست دو يا سه بار پيامبر آن مرد را به اين كار وا داشت. مردپرسيد: نمى دانم نماز من چه عيبي دارد؟ رسول خدا (ص) فرمود: نماز هيچ يك از شما تمام نيست تا اين كه وضو را چنان كه خدا دستور داده است، تمام انجام دهد، به اين ترتيب كه صورت و دستانش را تا آرنج بشويد و سر و پاها را تا بر آمدگي روي پاها مسح كند. آن گاه تكبير گفته خدا راثنا گويد، سپس «ام القرآن» [فاتحة الكتاب] و آنچه اجازه داده شده و براي او ميسراست بخواند، آن گاه تكبير گفته ركوع كند، يعني دو كف دست را بر دو زانويش قراردهد تا مفاصلش آرام گيرد. سپس بايستد به طوري كه كمرش راست شده و هراستخواني به شكل اوليه خودش درآيد و بگويد: سمع الله لمن حمده. آن گاه تكبير گويد و به سجده رفته صورتش را بر زمين قرار دهد. همام مى گويد: و چه بسا فرمود: «پيشاني اش را بر زمين قرار دهد تا مفاصلش آرام گيرد، آن گاه تكبير گويد و بنشيندبه طوري كه كمرش راست باشد». پيامبر چهار ركعت را تا پايان چنين توصيف كرد. آن گاه فرمود: تا چنان كه گفتم انجام ندهيد، نماز هيچ يك از شما تمام نيست.((59))
13. از ابن عباس نقل شده است: نزد عمر، سعد و عبدالله بن عمر از مسح سخن به ميان آمد. عمربن خطاب به عبدالله گفت: «سعد فقيه تر از توست.» آن گاه عمر به سعد گفت: ما انكار نمى كنيم كه رسول خدا (ص) بر پاها مسح مى كرد، اما آيا از زمان نزول سوره مائده كه بعدازسوره برائت، آخرين سوره قرآن است و همه احكام را استقرار بخشيد، پيامبر مسح مى كرد؟((60))
14. از عروة بن زبير نقل شده است: چون جبرئيل در آغاز بعثت بر پيامبر (ص) نازل شد، با اعجاز، چشمه آبي گشود ووضو گرفت و محمد (ص) نگاه مى كرد، جبرئيل صورت و دستانش را تا آرنج شست و سر و پاها را تا برآمدگي مسح كرد. پيامبر (ص) كاري را كه از جبرئيل ديده بود، انجام داد.((61))
15. عبدالرحمن بن جبير بن نفير از پدرش روايت كرده است: ابا جبير با دخترش كه پيامبر (ص) با او ازدواج كرده بود، نزد پيامبر آمد. رسول خدادرخواست كرد آبي براي وضو بياورند. او ابتدا دستانش را شست و آنها را تميز كرد.سپس آب را در دهانش گردانيد و بعد استنشاق كرد. آن گاه سه بار صورت و دستانش را تا آرنج شست و در آخر، سر و پاهايش را مسح كشيد.((62)) آنچه گذشت، گذري بود بر رواياتي از پيامبر (ص) در كتب روايي اهل سنت كه به آنها دست يافته ايم. اين روايات نشان مى دهند كه سخن و عمل پيامبر بر مبني مسح بوده است نه شستن. سخنان صحابه و تابعين در باره مسح پاها
16. از سفيان نقل شده است: «علي (ع)را ديدم كه وضو گرفت و در آخر، روي پاها رامسح كرد.»((63))
17. از حمران نقل شده است: عثمان را ديدم كه درخواست كرد براي او آب بياورند. آن گاه سه بار دستش را شست و پس از مضمضه و استنشاق، صورت و دستهايش را سه بار شست و سپس سر خودو روي پاهايش را مسح كشيد.((64))
18. عاصم احول از انس روايت كرده است: «در قرآن، مسح، و در سنت، شستن آمده است. و اين، اسنادي صحيح است.»((65))
19. عكرمه از ابن عباس نقل كرده است: «وضو از دو شستن و دو مسح تشكيل شده است».
20. عبدالله عتكي از عكرمه نقل كرده است: «پاها شستن ندارد، بلكه قرآن در مورد آنها مسح را نازل كرده است».
21. جابر از امام باقر (ع)روايت كرده است: «بر سر و پاهايت مسح كن».
22. ابن علية بن داود از عامر شعبي نقل كرده است: بايستي بر پاها مسح كرد. آيا نمى بيني اعضايي را كه در وضو بايد شست درتيمم بايستي مسح كرد و اعضايي را كه در وضو بايد مسح كرد، در تيمم رها شده است؟
23. از عامر شعبي نقل شده است: دستور چنين است كه آنچه بايد در وضو شسته شود، در تيمم، مسح شود، و آنچه دروضو بايد مسح شود يعني سر و پاها، در تيمم حذف شود.
24. از عامر شعبي نقل است كه: امر شده است كه آنچه در وضو بايد شسته شود، در تيمم با خاك مسح شود و آنچه بايد [در وضو] با آب مسح شود، در تيمم رها شود.
25. از يونس نقل شده كسي كه تا واسط همراه عكرمه بوده به او گفته است: من نديدم كه او [در وضو] پاهايش را بشويد، بلكه همواره بر آنها مسح مى كرد تا اين كه از آن شهر خارج شد.
26. از قتاده در تفسير آيه «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق و امسحوا برؤوسكم و ارجلكم الي الكعبين» نقل شده است: «خداوند دو شستن و دو مسح را [در وضو] واجب گردانيده است».
27. موسي بن انس به ابي حمزه گفت: حجاج در اهواز براي ما كه با او بوديم خطبه خواند. در خطبه سخن از وضو به ميان آورد، پس گفت: «اغسلوا وجوهكم و ايديكم و امسحوا برؤوسكم و ارجلكم»، هيچ چيزي از بني آدم، از پاهايش به آلودگي نزديك تر نيست. پس زير و روي آنها را بشوييد. انس وقتي اين سخنان را شنيد، گفت: خدا راست گفت و حجاج دروغ. خداوند فرموده است: «وامسحوا برؤوسكم و ارجلكم»، موسي بن انس مى گويد: «انس هنگام مسح پاهايش آنها را مرطوب مى كرد». ابن كثير گفته است: «سند اين روايت صحيح است.((66))
28. از شعبي نقل شده است: جبرئيل مسح كردن را نازل كرده است... آيا نمى بيني در تيمم مسح مى شود آنچه كه در وضو شسته مى شود و رها مى شود آنچه در وضو مسح مى شود؟((67))
29. از اسماعيل نقل شده است: به عامر شعبي گفتم: گروهي از مردم مى گويند جبرئيل شستن پاها را نازل كرده است.آيا درست است؟ گفت. جبرئيل مسح كردن را نازل كرده است.((68))
30. از نزال بن سيره نقل شده است: علي آب درخواست كرد تا وضو بگيرد. آن گاه وضو گرفت و در آخر بر كفش وپاهايش مسح كرد. سپس وارد مسجد شد و كفشهايش را در آورد و پس از آن نماز خواند.((69))
31. از ابي ظبيان نقل شده است: علي را ديد كه لنگي زرد و لباسي مشكي برتن دارد و در دستش يك چوب دستى است. نزديك ديوار زندان آمد، آن گاه به كناري رفت و وضو گرفت و بر كفشها وپاهايش مسح كرد، سپس وارد مسجد شد و كفشهايش را در آورد و نماز خواند.((70))
آنچه نقل شد، مشتي از خروار بود. هر كس در صحاح و مجموعه هي حديثى جستجو كند به بيشتر از آنچه ما به طور گذرا گفتيم، آگاهي مى يابد ناديده گرفتن روايات مسح ابن كثير و پيروانش روايات مسح را ناديده گرفته و گفته است: رافضيها بدون اين كه دليلي داشته باشند و از سرناداني و گمراهي، مخالف شستن پاها در وضو هستند. درحالي كه آيه كريمه بر وجوب شستن پاها دلالت دارد اين درحالي است كه روايات متواتري، مطابقت فعل رسول خدا (ص) را با دلالت آيه ثابت مى كند. رافضيها بدون اين كه دليلي صحيح، داشته باشند، مخالف اين همه دليل هستند.((71)) گويا ابن كثير به هنگام طرح چنين ادعايي، در آيه كريمه و وضوح دلالت آن بر لزوم مسح، دقت نكرده، از احاديث بسياري كه بر مسح دلالت دارند، آگاه نشده و درصورت آگاهي، در آنها تامل نكرده است. شيخ اسماعيل بروسي با پيروي از ابن كثير گفته است: رافضيها معتقدند مسح پاها واجب است، و در مورد مسح، خبر ضعيف نادري راروايت كرده اند.((72)) آلوسي ادعا كرده كه شيعه به خبر واحدي در اين زمينه تمسك كرده است. او مى گويد: شيعيان در ادعايشان مبني بر لزوم مسح، جز روايتي كه از علي كرم الله وجهه نقل شده است، دليلي ندارند (كه او صورت و دستانش را شست((73)) و سر وپاهايش را مسح كرد و در حالي كه ايستاده بود از اضافه آب وضو نوشيد.((74)) اگر بروسي و آلوسي در ادعايشان معذور باشند كه براي وجوب مسح هيچ دليلي جزروايتي شاذ وضعيف وجود نداشته باشد، به طور قطع كسي كه بر روايات فراوانى كه تعداد آنها به بيش از سي مى رسد، آگاه شود، عذري نخواهد داشت. بنابراين اگررواياتي كه نشان دهنده لزوم مسحند، متواتر نباشند، دست كم بايد بگوييم كه مستفيضند. علاوه بر اين، قرآن مسح را تاييد مى كند. بنابراين چاره اي از پذيرفتن روايات موافق قرآن و تاويل روايات حاكي از لزوم شستن پاها، نداريم، مثلا مى توان گفت: درمدتى وظيفه مسلمانان شستن پاها بوده است، اما اين حكم با آيه وضو نسخ شد اسامي صحابه و تابعين برجسته قائلان به مسح پيش از اين رواياتي از اعلام صحابه و تابعين كه حاكي از لزوم مسح در وضو بود به نقل از صحاح و مسانيد روايي، ذكر كرديم. اينك نام و جايگاه هريك از اين صحابه وتابعين را در نقل حديث، با اشاره مختصري به شرح حالشان نقل مى كنيم تا خواننده آگاه شود كه معتقدان به مسح، بزرگان صحابه و تابعين و برجستگان ثقات بوده اند:
1. امام علي بن ابي طالب(ع) كه در اين باره فرمود: اگر دين و احكام آن با رأي و نظر انسانها بود، زير پاها سزاوارتر به مسح مى بود تا روي آنها، اما من ديدم كه رسول خدا(ص) روي پاها را مسح مى كرد. (حديث 6)
2. امام باقر (ع)، محمد بن علي بن الحسين، سرور بني هاشم در زمان خود و مشهور به باقر يعني شكافنده علوم. ((75)) (حديث 21)
3. بسر بن سعيد، امام اهل مدينه، مولي بني حضرم، از عثمان بن عفان حديث كرده است و يحيي بن معين و نسايي او را توثيق كرده اند. محمد بن سعد گفته است: «وى از عابدان و زاهدان بريده از دنيا بود. احاديث بسياري از وي نقل شده است»((76)). (حديث 1)
4. حمران بن ابان، از موالي عثمان بن عفان بوده و از او روايت نقل كرده است.(حديث 2) وي از برجستگان بوده و ابن حبان از وي در الثقات نام برده است. ((77))
5. عثمان بن عفان، در حديث 1و2 گذشت كه به هنگام وضو، برپاها مسح مى كرد ومى گفت: اين وضوي رسول خدا (ص) است.
6. ابو مطر كه ابن حبان او را در الثقات نام برده و حجاج بن ارطاة از او روايت كرده است. ((78)) (حديث 4)
7. عبدالله بن زيد مازني معروف به ابن ام عماره، حديث وضو را از فضلي صحابه نقل كرده است.((79)) ابن حبان نام او را در الثقات آورده است.((80))(حديث 3)
8. نزال بن سبره هلالي كوفي، از پيامبر(ص) و علي(ع) و عثمان و ابوبكر و ابن مسعود روايت كرده است. (حديث 30) عجلي مى گويد: او اهل كوفه، ثقه و از بزرگان تابعين بوده است. ابن حبان او را در الثقات ذكر كرده است.((81))
9. عبد خيربن يزيد كه عجلي در باره او مى گويد: «او اهل كوفه و از ثقات و تابعين بوده است و ابن حبان او را در زمره ثقات تابعي ذكر كرده و عبدالصمد بن سعيد حمصي در كتاب الصحابه به صحابي بودن وي را قطعي دانسته است.((82))(حديث 6)
10. عباد بن تميم بن غزيه انصاري خزرجي مازني كه از پدر و عمويش، عبدالله بن زيد، و از عويمربن سعد روايت كرده است. عجلي و نسايي و ديگران او را توثيق كرده اند، حديث او در صحيح بخاري و صحيح مسلم موجود است،((83)) ابن حبان او را در الثقات ذكر كرده است.((84)) (حديث 5 و 10)
11. عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، كسي كه به سبب دانش گسترده اش به دريامشهور بود. همچنين او «حبر الامة» يعني دانشمند امت ناميده شده است. عبدالله بن عتبه در باره او گفته است: «ابن عباس با داشتن خصلتهايي از همه مردم برتر بود: در علم، هيچ كس بر او پيشى نداشت، در فقه مرجع هر سؤالي بود و من كسي را نديدم كه در احاديث رسول خدا(ص) از او داناتر و در ري، از او فقيه تر و در تفسير قرآن كريم از او داناتر باشد.((85)) (حديث 13 19)
12. اوس بن ابي اوس ثقفي: نويسندگان سنن چهار گانه از وي احاديث صحيحي ازراويان شامي نقل كرده اند.((86)) (حديث 11)
13. شعبي: عامربن شراحيل بن عبد، امام و حافظ و فقيه متقي كه استاد ابو حنيفه بوده است. احمد بن حنبل و عجلي گفته اند: روايات مرسل شعبي، صحيح است، زيرا او حديث مرسلي را نقل نمى كرد مگر اينكه، صحيح باشد. ابن عيينه گفته است:«علما سه نفرند: ابن عباس، شعبي، و ثوري در زمان خود».((87)) (حديث 22،23، 24 و28)
14. عكرمه: ابو عبدالله، مدني از موالي ابن عباس كه ابن حبان در الثقات از او نام برده و گفته است: وي در زمان خود از عالمان فقه و قرآن بود و جابربن زيد در حق وي مى گويد: عكرمه از دانشمندترين مردم زمان خود بود. صاحبان سنن اربعه، احاديث صحيحي از وي نقل كرده اند.((88)) (25، 20)
15. رفاعة بن رافع بن مالك بن عجلان، ابو معاذ زرقي: در جنگ بدر حضور داشته واحاديثي از پيامبر نقل كرده است. در آغاز حكومت معاويه درگذشت.((89)) ابن حبان او را در الثقات ذكر كرده است.((90)) (حديث 7، 12)
16. عروة بن زبير بن عوام قريشي: او برادر عبدالله بن زبير و فقيهي دانشمند و ازافاضل و علمي اهل مدينه بود. ابن حبان در الثقات از او نام مى برد.((91)) (حديث 14)
17. علامه حافظ، قتادة بن عزيز، ابو الخطاب سدوسي: او مفسري نابينا بود. احمدبن حنبل در حق او مى گويد: قتاده به علم تفسير و اختلاف علما آگاه بود. وي قتاده را به حفظ توصيف كرده و در باره او به تفصيل سخن گفته است. او حافظترين اهل بصره بوده و در طاعون سال 118 هـ. در واسط درگذشت.((92)) ابن حبان در الثقات از او نام برده است.((93)) (حديث 26)
18. انس بن مالك بن نضر: خادم رسول خدا بوده و در ده سالگي خدمت او مى رسدو به هنگام رحلت رسول خدا (ص)، بيست ساله بوده است. او به بصره نقل مكان كرد و در سال 91 هـ در همان جا درگذشت.((94)) (حديث 18)
19. موسي بن انس بن مالك: قاضي بصره بوده و از پدرش روايت مى كرد و مكحول و حميد طويل از وي روايت كرده اند.((95))(حديث 27)
20. حصين بن جندب كوفي جنبي (ابوظبيان كوفي): او از علي بن ابي طالب(ع) وسلمان روايت مى كند و ابراهيم و اعمش از او روايت كرده اند. وي سال 56 هـ. درگذشت. ابن حبان در الثقات از او ياد كرده است((96)). ( حديث 31)
21. جبير بن نفير بن مالك بن عامر حضرمي: از ابوذر و ابودرداء روايت مى كرد واهل شام از او روايت كرده اند. در سال 80 هـ. در شام درگذشت. ابن حبان در الثقات از او نام برده است. ((97))(حديث 15)
22. اسماعيل بن ابي خالد بجلي احمسي، ابو عبدالله كوفي: عجلي در باره او گفته است: وي مردي صالح و دقيق بود و شغل آسياباني داشت. مروان بن معاويه در حق او مى گويد: اسماعيل را ميزان (ترازو) ناميده بودند. وي درسال 146 درگذشت. (حديث 29) ((98))
23. تميم بن زيد مازني، ابو عباد انصاري: از صحابه بوده و فرزندانش از او روايت مى كنند.((99)) (حديث 5، 10)
24. عطاء قداحي: پدر يعلي بن عطاء بوده و از عبدالله بن عمر روايت مى كرده وعروة بن قيس از او روايت كرده است. ابن حبان در الثقات از او ياد مى كند.((100))(حديث 11)
25. ابو مالك اشعري: حارث بن حارث اشعري شامي از صحابه رسول خدا بوده واز ايشان روايت كرده و ابو سلام اسود از او روايت كرده است. او و ابو عبيده جراح در جنگ احد زخمي شدند. وي در زمان خلافت عمر در گذشت((101)).(حديث 9)
اين سخن شوكاني شگفت انگيز است كه مى گويد: «از هيچ يك از اصحاب رسول خدا(ص) جز علي و ابن عباس و انس، سخني مخالف لزوم شستن پاها به هنگام وضو نرسيده است».((102)) اين ادعا توجيهي ندارد جز اينكه اعتقاد او به لزوم شستن پاها، مانع شده كه در سنن و مسانيد، فحص و تتبع كند. كيفيت وضوي پيامبر(ص) از زبان امامان اهل بيت(ع) امامان اهل بيت، پس از قرآن دومين مرجع مسلمانان در امور اختلافي هستند، زيرا حافظان سنت رسول خدا و منبع علم او هستند. رسول خدا در حديث ثقلين كه مسلمانان بر نقل و صحت آن اتفاق دارند، بر اين مطلب تصريح كرده و مى فرمايد:«اني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله وعترتى»،((103)) من دو وزنه گرانقدر راميان شما به جي مى گذارم: كتاب خدا و عترتم. بنابراين با توجه به جايگاه اهل بيت(ع) بايد براي دانستن كيفيت وضوي رسول خدا به آنان رجوع كنيم، زيرا آنانند كه ازسرچشمه گواري وحي نوشيده اند و سنت رسول خدا را نسل اندر نسل حفظ كرده اند.
1. داود بن فرقد نقل كرده است: قال: سمعت ابا عبدالله(ع) يقول: ان ابي كان يقول: ان للوضوء حدا، من تعداه لم يؤجر، و كان ابي يقول: انما يتلدد، فقال له رجل و ما حده؟ قال: تغسل وجهك ويديك، و تمسح راسك و رجليك، از امام صادق(ع) شنيدم كه مى گفت: «پدرم مى گفت: وضو حدي دارد كه اگر كسي آن را رعايت نكند، اجر نمى برد. پدرم مى گفت: ولي با اين مسئله دشمني مى شود. مردي به او عرض كرد: حد آن چيست؟ فرمود: صورت و دستانت را بشوي و سر وپاهايت را مسح كن!((104))
2. زراره از امام باقر(ع) روايت كرده است: آيا نمى خواهيد وضوي رسول خدا (ص) را براي شما انجام دهم؟ گفتيم: بله، پس ظرف آبي طلبيد. وقتي آوردند آن را در مقابل خود قرار داد، آن گاه آستين را بالا زد وكف دست راست را در آن فرو برد و گفت: در صورتي كه دست پاك باشد چنين كنيد. پس مشتي آب برداشت و دست خود را بر پيشاني گذاشت سپس گفت: بسم الله وآب را بر پيشاني و محاسن خود ريخت سپس دست چپ را در آب فرو برد و آب برداشت و آن را بر آرنج راست ريخت وباكف دست چپ آن را از بالا به پايين تا سرانگشتان به جريان در آورد سپس با دست راست مشتي آب برداشت و بر آرنج دست چپ ريخت و با كف دست راست آن رااز بالا به پايين تا سر انگشتان به جريان درآورد، و جلوي سر و روي پي راست را بارطوبت دست راست و روي پي چپ را با رطوبت دست چپ مسح كرد.((105)) زراره مى گويد: امام باقر(ع) فرمود: ...سه مشت آب براي وضو كافي است. يك مشت آب براي صورت و دو مشت براى دو دست. با رطوبت دست راستت جلوي سرت را مسح كن و با رطوبتي كه از دست راست باقي مى ماند روي پي راست و با رطوبتي كه از دست چپ باقي مى ماند،روي پي چپ را مسح كن، مردي از امير المؤمنين(ع) از كيفيت وضوي رسول خداپرسيد، حضرت همين گونه گفت.((106))
3. زراره و بكير از امام باقر(ع) در باره كيفيت وضوي رسول خدا پرسيدند، امام درپاسخ، ظرف آبي طلبيد و كف دست راستش را در آن فرو برد و مشتي آب برداشت وبر صورت ريخت و آن را شست. آن گاه دست چپش را در آب فرو برد و مشتي آب برداشت و بر بازوي راست ريخت و آن را از آرنج تا كف دست بدون اين كه به آرنج برگردد، شست. سپس دست راستش را در آب فرو برد و مشتي آب برداشت و آن را بر بازوي چپ از ابتدي آرنج ريخت و آن را مانند دست راست شست. پس از آن با رطوبت كف دست، سر و پاها را بدون اين كه آب تازه با دست بردارد، مسح كرد. سپس فرمود: لازم نيست انگشتان را زير شراك (بند نعلين) فرو برد. آن گاه فرمود: خداوند مى فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الي الصلاة فاغسلوا وجوهكم وايديكم»((107)) پس نبايد از مرفق تا انگشتهاي دست چيزي ناشسته بماند، زيرا خداوند مى فرمايد: «اغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق» سپس فرموده است: «وامسحوا برؤوسكم و ارجلكم الي الكعبين». بنابراين اگر كسي مقداري از سرو پاها را از انگشتان تا برآمدگي مسح كند، كفايت مى كند. پرسيديم: برآمدگي پاها كجاست؟ امام(ع) فرمود: پايين تر از مفصل ساق. آن گاه پرسيديم: آيا يك مشت آب براي شستن صورت و يك مشت براي شستن دست كافي است؟ امام (ع)فرمود: آري اگر كشيدن دستها خوب انجام شود، دو مشت آب، براي كل وضو كفايت مى كند.((108))
4. بكير بن اعين، نقل كرده كه امام باقر(ع) فرمود: آيا وضوي رسول خدا(ص) را براي شما بگويم؟ آن گاه با دست راست مشتي آب برداشت و با آن صورتش را شست. بعد از آن با دست چپ مشتي آب برداشت و باآن دست راست را شست و سپس با دست راست مشتي آب برداشت و با آن دست چپ را شست و در آخر، با رطوبت دستها سر و پاها را مسح كرد.((109))
1. تصريح قرآن به لزوم مسح پاها و اين كه شستن آنها موافق قرآن نيست.
2. گروهي از برجستگان و مشاهير صحابه (كه حافظان سنت و احاديث بوده اند) به هنگام وضو مسح مى كرده اند و به شدت با شستن پاها مخالفت نموده اند كه روايات انبوه آنها گذشت.
3. امامان اهل بيت (ع) از جمله امام باقر(ع) و امام صادق(ع) كيفيت وضوي رسول خدا (ص) را بيان كرده اند كه ايشان به جاي شستن پاها، مسح مى كرده است.
4. رواياتي كه بر شستن پاها دلالت دارد، برخي صحيح است و برخي ضعيف، بلكه مى توان گفت روايات ضعيف بيشتر از روايات صحيح است. بنابراين بر فقيه لازم است با عرضه روايات شستن پاها بر كتاب و روايات مسح، به علاج آنها بپردازد.
5. پيامبر(ص) به همه مسلمانان فرمان داد به سخنان اهل بيت(ع) تمسك كنند:«اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي» بنابراين چنگ زدن به احاديث آنان، فرمانبرداري از سخن پيامبري است كه جز به حق چيزي نمى گويد. كسي كه به هر دوميراث پيامبر(ص) تمسك كند، از گمراهي نجات مى يابد و كسي كه به يكي از آن دوتمسك كند، بر خلاف سخن پيامبر عمل كرده است. علي(ع) كه باب علم پيامبر است، قائل به مسح است. فخر رازي درباره «اقتدا» به علي(ع) مى گويد: كسي كه در دينش به علي بن ابي طالب اقتدا كند، هدايت يافته است. دليل اين مطلب، سخن پيامبر است كه فرمود: خدايا حق را داير مدار على قرار ده.((110))
6. اگر اجتهاد به معني تلاش كردن براي استنباط احكام از ادله شرعيه است، پس چرا اين نعمت بزرگ به امامان چهارگانه اهل سنت اختصاص يافته ديگران و از آن محروم باشند؟ چگونه پيشينيان در اجتهاد، سزاوارتر از پسينيانند؟ مسئله مورد بحث و نظير آن ايجاب مى كند در عصرما نيز باب اجتهاد باز باشد و درحكم اين مسئله و امثال آن، به دقت و تامل در كتاب و سنت بپردازيم، نه در سخنان امامان چهارگانه اهل سنت. اجتهاد، رمز جاودانگي دين و شايسته براي اوضاع و محيطهي مختلف است و ازبدعتهي جديد نيست. اين باب از زمان پيامبر (ص) و پس از رحلت او باز بوده و درسال 665 هجري با انگيزه هاي سياسي، بسته شد. مقريزي در مورد انحصار مذاهب اهل سنت در چهار مذهب مى گويد: ولايت قضات چهارگانه اهل سنت از سال 665 هجري استمرار يافت، به گونه اي كه در جهان اسلام، مذهبي غير از مذاهب چهارگانه شناخته نمى شد. كسي كه مذهب ديگري داشت مورد دشمني قرار مى گرفت و محكوم مى شد. ولايت هيچ قاضي وشهادت هيچ فردي، تا وقتي كه مقلد يكي از اين مذاهب چهارگانه نبود، پذيرفته نمى شد. فقهي اهل سنت در اين دوران و در طول اين مدت به وجوب پيروي از اين مذاهب و تحريم ديگر مذاهب فتوا دادند و تا به امروز هم به اين فتوا عمل مى شود.((111))
1- مائده/6.
2- وسائل الشيعه، ج1، باب اول از ابواب وضو.
3- همان 4- مائده/6.
5- مائده/ 48.
6- انعام/114.
7- صحيح مسلم به شرح نووى، ج3، ص115، شماره 229.
8- همان، شماره230.
9- مفاتيح الغيب (تفسير كبير)، ج3، ص252، چاپ مصر، 1308 ه. ق.
10- الدرا المنثور، ج3، ص34.
11- نور الثقلين، ج1، ص483.
12- همان.
13- الدر المنثور، ج3، ص1و4.
14- همان.
15- ابن ابى شيبه، المصنف، ج1، ص213، باب من كان لايرى المسح، باب217.
16- همان.
17- ابن كثير، تفسير القرآن، ج2، ص25، طبرى، تفسير قرآن، ج6، ص82.
18- به گونهاى كه معتقدان به مسح از اظهار عقيده در اين زمينه پرهيز و تنها درنهان بدان تصريح مىكردهاند.
19- مسند، احمد بن حنبل، ج5، ص342، المعجم الكبير، ج3، ص280،شماره3412.
20- تفسير كبير، ج11، ص161.
21- توبه/1.
22- المحلى، ج2، 56.
23- تفسير كبير، ج11، ص161.
24- شرح سنن ابن ماجه، ج1، ص88، بخش پاورقى.
25- المحلى، ج2، ص56.
26- تفسير النهر الماد، ج1، ص558.
27- غنية المتملي فى شرح منية المصلي معروف به الحلبى الكبير، ص16.
28- شرح سنن ابن ماجه، ج1، ص88.
29- معانى القرآن و اعرابه، ج2، ص153.
30- تفسير الخازن، ج2، ص16.
31- مغنى اللبيب، باب هشتم، قاعده دوم، ص359.
32- همان.
33- حجرات/1.
34- احكام القرآن، ج2، ص346.
35- ابن حزم، الاحكام في اصول الاحكام، ج1، ص510.
36- الكشاف، ج1، ص326.
37- همان.
38- المغنى، ج1، ص124.
39- تفسير المنار، ج2، ص386.
40- تفسير كبير، ج4، ص48.
41- الانتصار، ص24.
42- روح المعانى، ج6، ص74.
43- التاويل، ج6، ص112.
44- اعراف / 203.
45- يونس/ 15.
46- صحيح مسلم، ج2، ص143، باب نماز مسافر.
47- از اين رو مىبينيم كه پا برهنهها و كارگران شيعى مثل كشاورزان و كسانىكه به پاكى پاهايشان در غير اوقات عبادت كه مشروط به طهارت است، اهميتىنمىدهند، به هنگام وضو ابتدا پاها را مىشويند، سپس وضو گرفته، بر پاها كه پاك وخشك شده است، مسح مىكنند.
48- مجله الفيصل شماره 235، ص 48، مقاله ابى عبدالرحمن ظاهرى.
49- مسند احمد، ج1، ص109، حديث 489.
50- كنز العمال، ج9، ص436، حديث 26863.
51- همان، ص448، حديث 26908.
52- همان، ص429، حديث 26822.
53- مسند احمد، ج1، حديث 739 و 919.
54- سنن ابن ماجه، ج1، حديث 460، سنن نسايى، ج2، ص226.
55- صحيح بخارى، ج1، ص23، باب من رفع صوته بالعم من كتاب العلم،حديث1.
56- مسند احمد، ج5، ص342.
57- سنن ابن ماجه، ج1، حديث 460.
58- تفسير طبرى، ج6، ص86، المعجم الكبير، ج1، ص221، حديث 603.
59- حاكم، المستدرك، ج1، ص241.
60- الدر المنثور، ج3، ص29.
61- الخصائص الكبرى، ج1، ص94.
62- اسد الغابه، ج5، ص156.
63- مسند احمد، حديث 1018.
64- كنز العمال، ج5، ص106.
65- منبع اين حديث و احاديث بعدى (احاديث 18 تا 26): تفسير طبرى، ج6،ص82.
66-. طبرى، جامع البيان، ج6، ص82، قاسمى، محاسن التاويل، ج6، ص111،ابن كثير دمشقى، تفسير القرآن الكريم، ج2، ص27.
67- تفسير القرآن الكريم، ج2، ص27.
68- همان، ص25.
69- كنز العمال، ج9، ص435، حديث 26856.
70- كنز العمال، ج5، ص126.
71- تفسير القرآن العظيم، ج2، ص518.
72- تفسير روح البيان، ج2، ص351.
73- در متن كتاب روح المعانى چنين آمده: ((انه مسح وجهه و...)) اما ((غسلوجهه...)) درست است.
74- روح المعانى، ج6، ص87.
75- تذكرة الحفاظ، ج1، ص124، تهذيب التهذيب، ج9، ص350، حليةالاولياء، ج3، ص180، شذرات الذهب، ج1، ص149، ابن سعد، الطبقات الكبرى،ج1، ص149.
76- ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج4، ص594.
77- ابن حبان، الثقات، ج4، ص179.
78- الثقات، ج7، ص664.
79- سير اعلام النبلاء، ج2، ص377.
80- الثقات، ج3، ص223.
81- تهذيب التهذيب، ج10، ص423، بخارى، التاريخ الكبير، ج8، ص117.
82- تهذيب التهذيب، ج6، ص124
83- الاصابة، ج4، ص23.
84- الثقات، ج5، ص141.
85- اسدالغابه، ج3، ص192 195.
86- الاصابه، ج1، ص92.
87- تذكرة الحفاظ، ج1، ص79، تهذيب التهذيب، ج5، ص65، حيلة الاولياءاثر اصفهانى، ج4، ص310، شذرات الذهب، ج1، ص126، طبقات الحفاظ، ص43.
88- تهذيب التهذيب، ج7، ص293، تذكرة الحفاظ، ج1، ص95، تهذيبالاسماء، ج1، ص340.
89- تهذيب التهذيب، ج3، ص281.
90- الثقات، ج4، ص240.
91- الثقات، ج5، ص195194، تذكرة الحفاظ، ج1، ص92، تهذيب التهذيب،ج7، ص180.
92- تذكرة الحفاظ، ج1، ص122 124.
93- الثقات، ج5، ص321، البداية و النهاية اثر ابن كثير، ج9، ص313، تهذيبالاسماء، ج2، ص57، تهذيب التهذيب، ج8، ص337.
94- الثقات، ج2، ص4، اسد الغاية، ج1، ص84، تذكرة الحفاظ، ج1، ص44،شذرات الذهب، ج1، ص100.
95- الثقات، ج5، ص401.
96- همان، ج4، ص156.
97- الثقات، ج4، ص111، تذكرة الحفاظ، ج1، ص52، تهذيب التهذيب، ج2،ص64، شذرات الذهب، ج1، ص88.
98- تذكرة الحفاظ، ج1، ص153، تهذيب التهذيب، ج1، ص291، العبر، ج1،ص203.
99- الثقات، ج3، ص41.
100- الثقات، ج5، ص202.
101- تهذيب التهذيب، ج2، ص136 وج 12، ص218.
102- شوكانى، نيل الاوطار، ج1، ص163.
103- حديثى است كه مورد اتفاق همه است و اصحاب صحاح و مسانيد آن رانقل كردهاند: اين حديث را ترمذى از زيدبن ارقم نقل كرده است و حديث 873 از احاديثكنزالعمال، ج1، ص173 است. امام احمد بن حنبل از زيدبن ثابت در جزء پنجم از مسندش صفحه 492 نقل كردهاست. طبرانى در المعجم الكبير از زيدبن ثابت نيز نقل كرده و اين حديث يكى از احاديثكنز العمال، ج1، ص173، شماره873 است. حاكم اين حديث را در جزء سوم از مستدرك صفحه 148 نقل كرده و پس از نقل آنگفته: اين حديث، صحيح الاسناد است به شرط صحت اسناد بخارى و مسلم. ذهبى اين حديث را در تلخيص مستدرك جلد سوم، صفحه 148 نقل كرده واعتراف نموده است به شرط صحت اسناد بخارى و مسلم. امام احمدبن حنبل اين حديث را از ابو سعيد خدرى در جزء سوم از مسندشصفحه394، شماره 10747 نقل كرده است. ابن ابى شيبه و ابويعلى و ابن سعد اين حديث را از ابى سعيد نقل كرده است. اينحديث، حديث شماره 945 از احاديث كنز العمال جلد اول صفحه 186 است. ابنحجر اين حديث را در اواخر فصل دوم از باب نهم از كتاب الصواعق المحرقهصفحه 75 روايت كرده است.
104- كلينى، الكافى، ج3، كتاب الطهارة، باب ((مقدار الماء الذى يجزىللوضوء و الغسل و من تعدى في الوضوء)) حديث3.
105- كلينى، كافى، ج3، كتاب طهارت، باب ((صفة الوضوء)) حديث 4.
106- كلينى، كافى، ج3، كتاب طهارت، باب ((صفة الوضوء)) حديث 4.
107- مائده/ 6. 108- كلينى، كافى، ج3، كتاب طهارت، ((باب صفة الوضوء))، حديث 5.
109- همان، حديث 2. 110- رازى، مفاتيح الغيب، ج1، ص111. 111- خطط المقريزيه، ج2، ص344 333.